سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جبهه

حسادت و تملّق روا نیست، جز در جستجوی دانش . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

نوشته شده توسط:   الیاس  

(( عشق به نماز ))
چهارشنبه 86 شهریور 21  5:51 عصر

 گوئی از شهادت قریب الوقوع خود خبر داشت .

انگشترش را در آورد و گفت : ((این انگشتر رو بهت می دم ، به شرطی که وقتی شهید شدم ، برام دو رکعت نماز بخوانی ))

 راوی : همرزم شهید رمضانعلی مسعودی

 

 



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات ()

    نوشته شده توسط:   الیاس  

    (( سلام ))
    چهارشنبه 86 شهریور 21  5:49 عصر

     

      بسیار متواضع بود . روزی ، یکی از بسیجی ها نزد من آمد و گفت : (( به حاجی سلام کردم ولی او جواب سلام مرا نداد )) .

    تعجب کردم . نزد حاجی رفتم و گلایه آن بسیجی را برایش گفتم .

    بلافاصله از جایش بلند شد . رفت و دستهای آن بسیجی را بوسید و عذر خواهی کرد گفت : (( مرا ببخش متوجه سلام تو نشده بودم )) .

     راوی : همرزم شهید حاج حسین محمدیانی

     

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات ()

    نوشته شده توسط:   الیاس  

    (( داوطلب ))
    چهارشنبه 86 شهریور 21  5:41 عصر

     سه روز با شدید ترین پاتک های دشمن مواجه بودیم .

    حسابی خسته شده بودیم . ما را به خط دوم منتقل کردند تا استراحت کنیم .

     نزدیک غروب برای جلوگیری از نفوذ دشمن ، یک دسته آر پی جی زن داوطلب خواستند .

    خستگی زیاد رغبت را کم کرده بود ، ولی حاجی بلند شد و اعلام آمادگی کرد . بعد از او نیرو ها یکی یکی بلند شدند و به وی ملحق گردیدند . دسته ی آر پی جی زن تشکیل شد و به طرف خط حرکت کردیم .

     راوی : همرزم شهید حاج حسین اسماعیل آبادی

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات ()

    نوشته شده توسط:   الیاس  

    (( وجعلنا ...))
    چهارشنبه 86 شهریور 21  5:35 عصر

    قبل از عملیات والفجر 4 ، برای کسب اطلاعات از موقعیت دشمن ، به مواضع آنها نفوذ کردیم . هنگام بازگشت ، باران به شدت شروع به باریدن کرد . امکان حرکت از ما سلب شد و چون فقط 10 متر با نگهبانی دشمن فاصله داشتیم ، مجبور شدیم در سنگری که در همان نزدیکی بود مخفی شویم . سنگر پر از آب بود . وقتی وارد آن شدیم تا سینه در آب فرو رفتیم . تا نزدیکی های صبح همانجا ماندیم . دو مسأله مرا نگران کرده بود . یکی لو رفتن اطلاعاتی که به دست آورده بودیم و دوم نیرو هایی که همراه من بودند ؛ من باید آنها را سالم ، به پایگاهشان می رساندم . حال عجیبی داشتم و هوا داشت کم کم روشن می شد ، شروع کردم به خواندن آیه ی (( وجعلنا ...))

    باران قطع شد و ما توانستیم سینه خیز حرکت کنیم و از دید دشمن دور شویم .

     

    راوی : شهید حجة الاسلام شیخ حسن رمضانی



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات ()

    نوشته شده توسط:   الیاس  

    شهید برونسی (( مرواریدی در صدف جنگ ))
    چهارشنبه 86 شهریور 21  5:26 عصر

     

    می گفت : شب عملیات ، نزدیک خاکریز دشمن ، خوردیم به یک میدان مین . بچه های ((اطلاعات عملیات)) با حیرت می گفتند : دو شب پیش ، این جا هیچی نبود !

    چهل ، پنجاه متر عقب تر ، یک گردان نیرو منتظر دستور من برای حمله بود . گشتیم شاید معبر عراقی ها را پیدا کنیم ، پیدا نکردیم . بچه های اطلاعات ، حیران و سر در گم خیره ی من شدند . متوسل شدم به بی بی فاطمه ی زهرا ( سلام الله علیها ) . قلبم شکست . گریه ام گرفت .

    نمی دانم چند دقیقه گذشت . یکدفعه گویی از اختیار خودم آمدم بیرون . رفتم سراغ گردان . تو یک حال از خود بیخودی دستور برپا دادم ، بعد هم دستور حمله . بچه های اطلاعات با داد و بیداد می گفتند : حاجی چی کار کردی ؟ همه رو به کشتن دادی !

    تازه به خودم آمدم ، ولی دیگر کار از کار گذشته بود . نیرو ها ، تکبیر گویان ، وارد میدان مین شده بودند .

     

    همان روز که حاجی این خاطره را تعریف کرد ، محمد رضا فداکار را دیدم . می گفت : آن شب حتی یک مین هم عمل نکرد . چند روز بعد ، سه تا از بچه ها گذرشان افتاده بود به همان میدان مین . اولین نفر که پا می گذارد توش ، یک مین عمل می کند . پاش قطع می شود ! بچه ها با سنگ و با کلاه ، بقیه ی مین ها را هم امتحان می کنند ؛ همه منفجر می شدند .

      



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات ()

    <      1   2   3      

    لیست کل یادداشت ها
    زندگینامه ی شهید علم الهدی
    هفتاد و دو شهید
    آنها دو بار شهید شدند ...
    درس زندگانی
    مناجات نویسنده
    قمقمه ای مونس شهید
    دیدار با خانواده شهید آوینی
    از آقا مرتضی بگوییم
    شهید حسین فهمیده
    [عناوین آرشیوشده]

    شنبه 103 اردیبهشت 15

    کل:   137911   بازدید

    امروز:   5   بازدید

    دیروز:   7   بازدید

    فهرست

    [خـانه]

    [ RSS ]

    [ Atom ]

    [شناسنامه]

    [پست الکترونیــک]

    [وبلاگ دیگرم]

    پیوندهای روزانه

    سایت قربانیان سلاح های شیمیایی [167]
    پایگاه اطلاع رسانی شاهد [132]
    خبر گزاری شیعیان [86]
    خبر گزاری شیعه نیوز [190]
    ساجد [168]
    خبرگزاری بصیرت [121]
    خبرگزاری ایسنا [116]
    خبرگزاری ایرنا [122]
    خبرگزاری فارس [92]
    سایت رهبری [86]
    خبر گزاری مهر [160]
    [آرشیو(11)]

    آشنایی با من

    جبهه
    الیاس
    از شهدا می نویسم و می دونم این کار کمتر از شهادت نیست.

    لوگوی خودم

    جبهه

    حضور و غیاب

    یــــاهـو

    لوگوی دوستان







    لینک دوستان

    معبر
    جهاد مجازی
    علمدار دین
    خاکریز
    پوتین خاکی
    فدایی سید علی
    محفل گرم عاشقان جنگ و شهادت
    یک قدم تا پشت خاکریز
    کوثر
    شهیدستان
    هیات محبان بقیه الله عجل الله تعالی (شهرک آب ساری)
    انا قادم
    خط بارون
    نسیمی از بهشت ...
    گل نرگس
    مسیر انتظار
    آیه‏های عشق...
    آسمان سرخ
    مجنون صفت
    حریم یاس
    کلبه احزان
    گل نرگس
    یاران ناب
    عمق دلتنگیها
    حاج همت
    انصار المهدی
    اهالی آسمان ... حوالی زمین
    تخریب
    یعسوب
    *موسسه فرهنگی وصال شهدا ،استان کرمانشاه *
    راهیان
    وبلاگ قالب
    بوستان نماز
    شیعه مذهب برتر Shia is super relegion
    بچّه شهید (به یاد شهدا)
    یا زهرا(س)
    بسیجی 57
    شهدای استان خراسان
    خادم الشهداء
    غربت شلمچه
    آل محمد
    امیدزهرا omidezahra
    عشق سرخ
    قدرت شیطان

    آوای آشنا

    دسته بندی یادداشتها

    جانباز . زندگینامه ی شهید علم الهدی .

    آرشیو

    شهید برونسی
    (( و جعلنا ))
    (( داوطلب ))
    (( سلام ))
    عشق به نماز
    تشویق به ادامه ی رزم
    روحیه آقا مهدی
    روایت عشق
    داستان
    سردار بی سر
    خاطرات
    تنها با یک دست

    طراح قالب

    www.parsiblog.com